موسسه طیبات
موسسه تحقیقات و آموزش فقه اقتصادی

جایگاه کسب روزی حلال در سیره امام صادق علیه السلام

جایگاه کسب روزی حلال در سیره امام صادق علیه السلام

درس اخلاق آیت الله جاودان

 

ائمه ما، برای امامت بر همه چیز زندگانی انسان، بوده‌اند و آمده‌اند. ائمه هم برای امامت بر نماز ما بوده‌اند که ما نمازمان را از ایشان بیاموزیم و هم برای اینکه وضویمان را از ایشان بیاموزیم، هم برای اینکه حجمان را از ایشان بیاموزیم و هم برای اینکه زندگی‌مان را از ایشان بیاموزیم. امام کسی است که بر همه چیز امامت دارد. دقت کنید. از ائمه ما دستورات متعدد و فراوانی در زمینه کسب و کار وجود دارد، شکل کسب و کار وجود دارد. اگر بخواهیم همه را بخوانیم یک کتاب می شود.

شخصی به نام «عبد الاعلی مولی آل سام» می‌گوید: استقبلت ابا عبدالله (علیه‌السلام) فی بعض طرق المدینه، فی یوم صائف شدید الحر، من وسط روزی از روزهای بسیار گرم مدینه، حضرت ابا عبدالله علیه‌السلام را زیارت کردم. حضرت داشت به طرفی می‌رفت. فَإذا قلتُ جعلت فداک! حالک عندالله عزوجل و قرابتک من رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وانت تجهد نفسک (لنفسک) فی مثل هذا الیوم؟ عرض کردم فدایت شوم. حال شما نزد خدا معلوم است شما بنده مقرب خدا هستید و شما فرزند رسول خدا هستید. با این قرابت بسیار نزدیک، یک چنین روزی در این گرما برای خودتان این همه زحمت درست می‌کنید؟ چه لزومی دارد شما سر کار بروید؟ چرا خودتان را در این گرما به زحمت انداخته‌اید؟

فقال : یا عبدالاعلی! خرجت فی طلب الرزق حضرت فرمود: من در این گرما برای رزق بیرون آمده‌ام. دنبال کسب و کار می روم. آیا اگر روز گرم باشد نباید به دنبال کسب بروم؟ در خانه بخوابم؟ مگر به دنبال کسب بروم، ننگ و عار است؟ من به دنبال رزق و روزی آمده‌ام. لاستغنی به عن مثلک برای اینکه دستم جلوی مثل تو دراز نباشد. روی پای خودم بایستم. پس امام ما دنبال کار و کسب می‌رود. از این مسئله تنها یک نمونه نیست. نمونه‌های متعددی دارد.

ابو عمر الشیبانی قال: رایت ابا عبدالله (علیه‌السلام) و بیده مسحاه، و علیه‌ازار غلیظ. ابو عمر شیبانی می‌گوید: حضرت صادق (ع) را مشاهده کردم که در باغ و بوستان بود. دیدم در زمین زراعتشان یک بیل به دست امام است. یک لباس بسیار کلفت بر تن امام است و دارد کار می کند. عمل فی حائط له در باغشان کار می‌کنند. العرق یتصاب عن ظهره، عرق هم از پشتشان جاری است. فقلت: جعلت فداک! اعطنی اکفک عرض کردم آقا این بیل را به من بدهید تا من کار کنم. امام پرسید برای چه به تو بدهم. فقال لی: انی احب ان یتاذی الرجل بحر الشمس من دوست دارم که مرد از گرمای خورشید آزار ببیند. رنج گرمای خورشید را بچشد. فی طلب المعیشه در راه کسب و کار زندگی‌اش عرق بریزد.

ما قبلا می‌گفتیم کدّ یمین و عرق جبین. با عرق جبین و زحمت دست کار کند. حالا اگر رشته شما، رشته دانش و اندیشه‌ است و شما پشت میز می‌نشینید، خوب شما فکر کنید و کار کنید. مثلا فیزیک‌دان است در آزمایشگاه زحمت بکشد. هر کس مناسب حال خودش. باید کار کند؛ تلاش کند. یا فرض کنید در کارهای تجارتی است، پس آنجا هم مطابق با شرایط خودش کار و فعالیت می‌کند. وقتی امام می‌گوید من دوست دارم برای کسب و کار از گرمای خورشید آزار ببینم یعنی پیامبر دوست دارد. یعنی خدا دوست دارد. خدا دوست دارد انسان برای کسب معیشت خودش آزار خورشید را بچشد. حالا هر شغل دیگری به مناسبت خودش.

یک روایت دیگر که جالب است. شخصی به نام محمد بن عذافر از پدرش نقل می‌کند که‌امام(ع) به پدر من هزار و هفتصد دینار مرحمت فرمود و گفت با این به تجارت برو. فقال له: اتجر لی بها بعد فرمودند: نه ‌اینکه فکر کنی من به خاطر سود تجارت عاشق پول هستم. انه لیس لی رغبه فی ربحها من عاشق سود پول نیستم. وان کان الربح مرغوبا فیه‌البته سود را همه دوست دارند. اما من علاقه‌ای به آن ندارم. پس چرا این کار را می کنم؟ ولکن احببت ان یرانی الله عزوجل متعرضا لفوائده من دوست دارم که خدا مرا به دنبال فوائد و سودهایی که ‌از جانب او می‌رسد ببیند. یعنی این یک کار مستحب است.

من آمده‌ام به دنبال سودهایی که‌از جانب خدا می‌رسد. من سودش را دوست ندارم. من آنچه که خدا دوست دارد را دوست دارم، خدا دوست دارد که بندگانش به دنبال سودهایی که‌از جانب او می رسد بروند. فوائد الهی را دنبال می کنم. من دوست دارم خدا ببیند من فوائدی که‌از جانب او می رسد را دنبال می کنم. این کار خوب است. ایشان هم گفت که من هم رفتم به دنبال کار و تجارت کردم و صد دینار سود بردم. بعد خدمت امام آمدم. در روایت دیگرش می‌گوید که من در طواف خانه خدا امام را زیارت کردم. به‌ایشان عرض کردم فقلت له: قد ربحت لک فیها مائه دینار عرض کردم من برای شما صد دینار سود بردم. یعنی هزار و هفتصد دینار، صد دینار سود برد. چند درصد می‌شود؟ حدود ۶ درصد. فرح ابوعبدالله (ع) بذلک فرحا شدیدا امام(ع) خیلی خوشحال شد. فرمود که ‌این را به سرمایه‌ اضافه کن و باز هم با آن کار کن.

امام(ع) یک غلام آزاد کرده داشتند، اسمش مصادف بود و هزار دینار به‌او دادند و فرمودند تجَهَّز حَتی تخرُجَ عَلی مِصر برای تجارت به مصر برو. فإنَّ عیالی قد کثُرَ نان خورهای من زیاد شده‌اند. آخر یک مقدار زیادی از خویشاوندان امام(ع) هم تحت تکفل ایشان بودند. مثلا یک بار هارون از حضرت موسی بن جعفر پرسید آقا عیالات شما چند نفرند؟ ایشان فرمود پانصد نفرند. یک مجموعه بزرگی از خویشاوندان تحت تکفل امام بودند. می‌گوید تجَهَزتُ بمَتاع یک مقداری کالا خریدم و همراه سایر تاجران به مصر رفتم. می گوید به شهر نزدیک شدیم. قبل از اینکه وارد شهر شویم یک قافله داشت از این شهر بیرون می‌آمد.

پرسیدیم در این شهری که ما داریم وارد می‌شویم اینها چه چیزی کم دارند؟ فاسألهُم عَن المَتاع الّذی مَعَهُم ما حالُه فی المَدینه ‌این اجناسی که ما به همراه داریم وضعش در قاهره چگونه‌است؟ فرض کنید ما پارچه آورده‌ایم. وضع پارچه در این شهر چگونه‌است؟ یک جنسی هم به همراه داشت که مورد احتیاج همه بود. فاخبَرهُم انّه لیسَ بمِصر مِنهُ شیءٌ آنها خبر دادند که‌از این چیزهایی که همراه شماست هیچ چیز در مصر نیست. الان بازار کاملا خالی است. فتحالفوا وَ تعاقدوا عَلی أن یَنقصُوا مَتاعَهُم مِن ربح دینار بدینار اینها که در کاروان بودند با همدیگر قسم خوردند و قرارداد بستند که کمتر از یک دینار به دینار ندهند. سود کاملا صد در صد. خوب رفتند و کارشان را انجام دادند و سودشان را گرفتند و برگشتند. فلمّا قبَضوا اموالهُم اِنصَرفوا علی المَدینه به شهرشان که برگشتند. فدَخلَ مُصادِف عَلی ابی عبدالله (علیه‌السلام) مَعَهُ کیسان فی کلِّ واحدٍ الف دینار، مصادف خدمت حضرت صادق (علیه‌السلام) آمد و دو کیسه بزرگ آورد که هر کدام هزار دینار درونش بود. فقالَ جُعلتُ فِداک هذا راسُ المال این اصل سرمایه شماست و این هم سودش است. فقالَ إنَّ هذا ربح کثیرٌ حضرت فرمودند: این سود خیلی زیاد است. ما صَنعَه فی المَتاع کارتان چگونه بود؟ گفت که آقا این کارها را انجام دادیم. کیفَ صَنَعُ وَ کیفَ تحالهُ حضرت فرمود چگونه عمل کردید؟ چطور قسم خوردید که کمتر ندهید؟ فقالَ سُبحان الله تحلِفون عَلی قومٍ مُسلِمینَ ان لا تبیعون الا بربح دیناراً بدینار، سبحان الله شما در مورد مردمی که مسلمانند قسم خوردید که سودی کمتر از دینار به دینار نگیرید؟ صد در صد؟ اینگونه قسم خوردید؟ امام راس المال را برداشت و گفت من این را نمی‌خواهم و به‌ این پول احتیاجی ندارم. لا حاجَه لی بهذا الربح بعد فرمود: یا مُصادِف مُجالِده السُّیُوف اهون مِن طلب الحَلال، گران فروخته بود. آنها هم راضی بودند. اما امام فرمود که آدم با دست خالی مقابل شمشیر برود و بجنگد راحت‌تر از این است که آدم، حلال طلب کند و حلال به دست آورد. یک جهاد بزرگ است. آدم یک ذره ‌از کارش کم بگذارد مالش حرام می‌شود. ببینید حالا مشخص می‌شود که چرا امام آنجا آنقدر خوشحال شد. زیرا سودش بسیار عادلانه و با انصاف بود. هزار و هفتصد دینار را صد دینار سود برده بود. البته آن هم شرایط دارد. مثلا کسی که در کارهای عمده فروشی است باید یک درصد سود ببرد. یک درصد هم گاهی برای معاملات بزرگ زیاد است. می‌خواهم بگویم آقا برای کسب و کار فکر کن؛ نه‌ اینکه همین طور بگویی برویم مغازه باز کنیم. آدم باید فکر کند که چگونه کار کند. همینطوری نباشد. من باید شرایط زمان خودم را بسنجم و فکر کنم و مشورت کنم و این بسیار مهم است.