موسسه طیبات
موسسه تحقیقات و آموزش فقه اقتصادی

نگاهی به سیره اقتصادی پیامبر خدا (ص)

عبدالحسین برهانیان / حصون 1385، شماره 9

چکیده: قـرآن کـریـم در سـوره احـزاب آیـه ۲۱، حـضـرت رسول اکرم (ص ) را به عنوان الگویى نیکو معرفى مى کند. رفتار و گفتار آن حضرت در ابـعـاد گـوناگون آموزنده ، قابل فهم و همت تازه است. در این مقاله مباحثى مرتبط با اقـتـصاد، چون اهمیت به کار و تلاش، تدبیر و میانه روى، پایبندى به قرارداد، قرض الحـسـنـه، عـفـو و گـذشـت از بـدهـکـار، انـفـاق، تـرغـیـب بـه کـار و کـشـاورزى، اشـتغال زایى، فقرزدایى، مبارزه با اشرافى گرى و امتیازخواهى ، سنت وقف و ترویج ساده زیستى آن حضرت به اختصار بیان شده است.

سـیـره اقـتـصـادى پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) مـى تـوانـد مـوضـوع یـک پـژوهـش مـفصل با ابعاد گوناگون قرار گیرد. منظور ما از سیره اقتصادى پیامبر اعظم (ص )، آن دسته از گفتار و کردار آن حضرت ، و یا تاءییدات ایشان بر گفتار و کردار دیگران است کـه ارتـبـاط مـستقیم یا غیر مستقیم با موضوعات اقتصادى دارد، و از جمله آنها، احکام فقهى اسـت . در ایـن نـوشـتـار، برخى از این مباحث ، به اختصار و به فراخورِ حجم مقاله ، بیان گردیده است .

۱. اهمیّت دادن به کار و تلاش

وجـود مـبـارک پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) به کار و تلاش اقتصادى در جهت تاءمین معاش روزمره بـسـیـار اهـمـیـّت مـى دادنـد و در کـنـار این رهنمود، که : ((دوستى دنیا ریشه همه بدیهاست .)) ، مى فرمودند: ((اَلْکادّ عَلى عِیالِهِ کَمُجاهِدٍ فى سَبیلِ اللّهِ)) یعنى کسى که با دسترنج خویش زندگى و مـعـاش خـود و عـیـالش را تـاءمـیـن کـنـد، مـانـنـد رزمـنـده اى اسـت کـه در راه خـدا مـى جـنگد.)) و نیز: ((طَلَبُ الْحَلالِ فَریضَهٌ عَلى کُلِّ مـُسـْلِمٍ وَ مـُسـْلِمـَهٍ)) بـه دسـت آوردن روزى حـلال بـر هـر زن و مـرد مـسـلمـان واجـب اسـت .

آن وجـود مـبـارک خـود از کـودکـى ، مـخـالف بـطـالت و تـنـبـلى و دائم در حـال تـلاش سـازنـده بـود. در یـکـى از روزهایى که در کفالت حلیمه بود از او پرسید: برادرانم روزها کجا مى روند؟ حلیمه گفت : گوسفندان را به چراگاه مى برند. گفت : من هم از امروز با آنان خواهم بود.

در هفت سالگى ایشان را دیدند که خاک و کلوخ در دامن ریخته و در خانه سازى عبدالله بن جُدعان کمک مى کند. در طول زندگى او دیده نشد که روزى را به بیهودگى بگذراند. در مقام نیایش همیشه مى فرمودند: خداوندا از بیکارى و تنبلى و زبونى به تو پناه مى برم .

مـدّتـى نـیـز بـه شـبـانـى گـوسـفندان ابوطالب مى پرداخت . در اوّلین سفر تجارى به همراه ابوطالب به شهر بُصرى رفت و رموز کار تـجـارت را در ضـمـن آن فـرا گرفت . در کتاب هاى تاریخى آمـده اسـت کـه پـیامبر مدّتى از عمر خویش را به چوپانى گذراندند. این جمله را از ایشان نـقـل نـمـوده انـد کـه فـرمـود: ((مـن مـدّتـى گـوسـفـنـدان اهل مکه را در سرزمینِ ((قراریط)) شبانى مى کردم .

ابـوطالب به دنبال انتخاب شغل مناسبى براى برادرزاده خود، به وى پیشنهاد کرد نزد ((خـدیـجـه بـنـت خویلد)) بروند و با سرمایه او تجارت کنند. حضرت با ایشان قرارداد مـضـاربـه بـسـت کـه در مـنـافـع کـالا سـهـیـم بـاشـد. او مـال التـجـاره را در شـام بـه فـروش رسانید و با سود فراوان بازگشت . از بـرخى کتابهاى تاریخى استفاده مى شود که در زمان پیامبرى که فرصت تـجـارت و شـبـانى نبود، حضرت اکثر اوقات خود در خانه را به دوزندگى مى گذرانده است .

بـه گواهى امام موسى کاظم (ع )، حضرت پیامبر(ص ) با دست خودکار مى کردند و از آن ارتـزاق مـى نـمـودنـد. حـسـیـن بـن عـلى بـن حـمـزه از پـدرش نـقـل مـى کـند که امام کاظم (ع ) را دیدم که در زمین خود سخت کار مى کردند و از تمام وجود ایـشـان عـرق مـى ریـخـت . بـه او گـفـتـم : فـدایت شوم مردان کجایند؟ فرمود: على ، بدان کـسـانـى کـار مـى کردند که از من و پدر من برتر بوده اند! گفتم : چه کسانى ؟ فرمود: رسول خدا(ص ) و امیر مؤ منان (ع ) و تمام پدران من با دستان خود کار مى کردند و تلاش کـار، سـیـره پـیـامـبـران ، جـانـشـیـنـان و هـمـه صـالحـیـن اسـت .

حـضـرت عـلى (ع ) نـیـز (بـه پـیـروى از رسـول خـدا(ص ) ) هرگاه از کار جهاد فارغ مى گـردیـد بـه تـعـلیـم و آمـوزش و قـضـاوت بـیـن مـردم مشغول مى شد و هرگاه از این کار نیز فارغ مى گشت ، در باغى که داشت ، سرگرم کار مـى شـد و در هـمـه حـال به یاد خدا و در حال ذکر بود.

در وسائل الشیعه آمده است که خداوند به حضرت داود وحى نمود که اى داود، اگر از بیت المـال نـگـیـرى و از دسـتـرنـج خـویـش بـخـورى ، بـنـده خـوبـى هـسـتـى ! حـضـرت داود چـهـل روز گـریـه مـى کـرد و بـعـد از آن بـراى مـعـاش خـود کـار کـرد و از بـیـت المال بى نیاز گردید.

پیامبر اعظم (ص ) بهترین کارها را کارى مى دانست که با دست انجام پذیرد و از میان کسب هـا بـزّازى و عـطرفروشى را مى ستود. او اهـل حـِرَف را مى ستود و مى فرمود: خداوند اهل حرفه امین را دوست دارد.

۲. تدبیر و میانه روى

تدبیر به معناى عاقبت اندیشى و تفکر و حسابگرى در کارها است . هرگاه کارها با تفکر و تـدبـیـر هـمـراه شـود، مـوفـقـیـت و پـیـشـرفـت را بـه دنـبـال خـواهـد داشـت . بـه ویـژه اگـر مـیـانـه روى نـیـز سرلوحه کار قرار گیرد. علامه طباطبایى مى گوید:
بى تردید زندگى انسان یک زندگى مبتنى بر تفکر بوده و بدون آن زندگى او سامان نـمـى یـابد. و هر چه فکر صحیح تر و تمام تر باشد زندگى بهتر و محکم تر خواهد بود.

از صـفـات حـمـیـده حـضـرت ، سـکـوت و انـدیـشـیـدن دائمـى بـود. او هیچ کارى را بدون تـفـکـر انجام نمى داد. امام حسین (ع ) گوید از پدرم امیر مؤ منان در مورد سکوت آن حضرت سؤ ال کردم . فرمود: سکوت حضرت به دلیل بردبارى ، دوراندیشى ، اندازه قرار دادن و تـفـکـر بـود. مـردى نـزد رسـول خـدا(ص ) آمـد و گفت : یا رسول الله مرا اندرزى ده . حضرت فرمود: اگر نصیحت کـنـم عـمـل مـى کـنـى ؟ مـرد جـواب مـثـبـت داد. (حـضـرت سـه بـار ایـن سـؤ ال را تکرار کردند) آنگاه فرمود: اِذا اَنْتَ هَمَمْتَ بِاَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عاقِبَتَهُ فَاِنْ یَکُ رُشْداً فَامْضِهُ وَ اِنْ یَکُ غَیّاً فَانْتَه عَنْهُ.

هـرگـاه تـصـمـیـم بـه انـجام کارى داشتى در عاقبت کار بیندیش ، پس اگر عاقبت آن رشد (پـیـشـرفـت ) بـود انـجـام بـده و اگـر عـاقـبـتـش ضـلالت و گـمـراهـى بـود آن را رها کن .

همچنین حضرت چنین فرمود:
دعـاى چـنـد طـایـفـه مـسـتـجـاب نـمـى گـردد: کـسـى کـه مـال خـود را بـدون نـوشـتـه و شـهـود قـرض دهـد. کـسـى کـه تـمـامـى مـال خود را که خداوند به او داده در راه او انفاق کند و چیزى براى خود نگاه نداشته ، به درگـاه خـداونـد دعـا کـنـد کـه به من روزى بده . خداوند مى گوید: مگر من به تو ثروت نـدادم ، چـرا مـیـانـه روى نـکـرده و اسـراف نـمـودى ؟ هـمـچـنـیـن مـردى کـه بـه دنـبال کسب و روزى نرود و بگوید: خداوندا به من روزى عنایت کن . خداوند گوید: بنده من ! راه را بر تو نبستم و تو را سالم نمودم و زمین من هم واسع است چرا بیرون نمى روى و طلب روزى نمى کنى ؟
در کـلیه رفتار و اعمال حضرت رسول اکرم (ص )، میانه روى به چشم مى خورد. امام على (ع ) در وصف رفتار آن بزرگوار چنین فرمود:
او پیشواى پرهیزکاران و وسیله بینایى هدایت خواهان و… راه و رسم زندگى او میانه روى بود.

در همین رابطه ، پیامبر(ص )، خود خطاب به مردم فرمود:
یـا اَیُّهـَا النـّاسِ عـَلَیـْکـُم بـِالْقـَصـْدِ عـَلَیـْکـُمْ بـِالْقـَصـْدِ عـَلَیـْکـُم بـِالْقـَصْدِ.
مردم ، بر شما باد میانه روى ! بر شما باد میانه روى ! بر شما باد میانه روى !

تـاءکـیـد فراوان روایات به شکل هاى گوناگون بر میانه روى نشانگر آن است که عدم رعـایـت ایـن اصـل مـهـم چـه در مـسـائل عـبـادى و مـعـنـوى و چـه در مسائل مادى و اقتصادى ، موجب بروز مشکلات و ناراحتى ها خواهد گردید.

امـام صـادق (ع ) فـرمـودنـد: کـسـى از پـیـامـبر چیزى نمى خواست مگر آنکه آن حضرت مى بخشید. یکبار زنى پسرش را خدمت حضرت فرستاده و گفت : ((نزد پیامبر(ص ) برو و از او چیزى بخواه . اگر فرمود چیزى نزد ما نیست ، بگو پیراهنت را به من بده !)) امام صادق فـرمـود: رسـول خـدا(ص ) پـیراهن خود را درآورد و به او داد. در این هنگام خداوند پیامبرش را بـه مـیـانـه روى سـفـارش نمود و این آیه را نازل نمود: که دست خود را بسته به گردن خـویـش مـیـفـکـن (تـرک انـفـاق و بـخـشـش مـنـمـا) و کـامـلاً هـم بـاز مـگـذار تـا ایـنـکـه ملول و تهیدست گردى !
رعایت همین سیره از طرف امام صادق (ع ) نمونه جالبى است : صبیح بن ولید مى گوید: بـیـن مـکه و مدینه ، همراه امام صادق (ع ) بودم . گدایى آمد. امام به او چیزى دادند. همچنین به گداى دوم و سوم چیزى دادند، ولى در پاسخ گداى چهارم فرمود: خداوند تو را سیر فرماید. آن گاه به ما رو کرد و فرمود: چیزى با ما بود که به او بدهیم ، ولى ترسیدم جـزء یـکـى از آن سـه دسته اى باشم که دعاى آنان مستجاب نمى گردد.

۳. پاى بندى به قرارداد (معامله )

در روایـات مـتـعـدد، پـیامبر اکرم (ص ) خود را ((امین )) معرفى کرده است . او به تمام معنا امـیـن بـود و میزان پاى بندى حضرت به قرار و پیمان موجب شگفتى است . در تاریخ آمده کـه جـوانـى پـیـش از بـعثت با پیامبر(ص ) معامله اى کرد و مقدارى از آن باقى ماند. با آن حـضـرت در مـکـانـى قرار گذاشت ، تا آن را تحویل دهد. اما قرار را فراموش کرد. پس از سه روز به خاطرش آمد. پس به آن محل رفت و مشاهده کرد که حضرت در آنجاست ! حضرت به او فرمود: ((اى جوان مرا سخت ، زحمت انداخته و در محظور قرار داده اى که سه روز در ایـنـجا منتظر تو هستم ! پیامبر اعظم (ص ) هـیـچ گـاه در قـول و قـرارهاى خود اعم از پیمان هاى اقتصادى یا اجتماعى و سیاسى خلاف قرار داد و پیمان خویش عمل نکرد. از امام صادق (ع ) روایت شده است که فرمود:
روزى پیامبر(ص ) با مردى قرار گذاشت که در کنار صخره اى در انتظار او بماند تا او برگردد. حرارت شدید آفتاب باعث رنج پیامبر در کنار آن صخره گردید. یاران گفتند: چه مى شود اگر به سایه بروى ؟ فرمود: میعادگاه ما همین نقطه است . در اینجا مى مانم اگـر نـیـاید خلف وعده از او سر زده است .

۴. قرض الحسنه

سـنـّت و سـیـره رسـول خدا(ص ) قرض گرفتن و دادن و اداى قرض به وجهى نیکو بود. خود حضرت بارها در ایام زندگى با برکتش ، قرض مى گرفت و به وجى بهتر ادا مى نمود: کانَ(ص ) یستَقْرِضُ الدَّراهِمَ الفَسُولَهَ (اى الرزیله ) وَ یُردُّ الْجِیادَ.
حـضـرت درهم هاى معیوب را که قرض مى گرفت هنگام بازپرداخت آنها را صحیح و سالم ادا مى نمود.

سـائلى نـزد رسـول خـدا(ص ) آمـد و خیرى طلب نمود. حضرت فرمود: کسى هست که به ما قـرض دهد؟ یکى از انصار گفت : نزد من هست . رسول اکرم (ص ) فرمود: چهار وسق (حدوداً مـعـادل ۶ کـیـلو) خرما به این سـائل بده . چون خرما را به سائل داد، بعد از مدّتى نزد حضرت آمد و قرض خود را طلب نـمـود. حـضـرت هـشـت وسـق خـرمـا بـه ایـن مـرد داد. آن مـرد انـصـارى گـفـت یـا رسول الله (ص ) من چهار وسق داده بودم . فرمود: چهار وسق دیگر را ما به تو بخشیدیم .
از عامربن عبدالله چهل هزار درهم قرض گرفت وقتى مالى به مدینه رسید. او را خواست و فـرمـود: ((مـال خـود را بـگیر، خداوند به مالت برکت دهد. پاداش قرض کردن وفا کردن است .))

۵. انفاق

پیامبر اعظم (ص ) نمونه سخاوت و انفاق بود. هیچ نیازمندى را رد نمى کرد و اگر چیزى نداشت با سخن لطیف و خوش ، دل او را شاد مى نمود. هیچ گاه از او چیزى درخواست نشد که حـضـرت در جـواب بـه آن ((نـه )) بـگوید. اگـر مـشـغـول نـمـاز بـود و کسى پهلوى او مى نشست نماز خود را کوتاه مى کرد و به سوى او برمى گشت که آیا حاجتى دارى؟ اگر چیزى هم براى بخشش نداشت وعده بخشش مى داد.

مردى نزد او آمد و چیزى خواست ، فرمود: ((اکنون چیزى موجود نیست هر چه خواهى برعهده من خـریـدارى کـن وقـتـى مـالى رسـیـد ادا مـى کـنـم .)) عـمـر گـفـت : یـا رسـول الله خـداونـد تـو را بـه آنـچه توانایى ندارى مکلف نساخته است ! پیامبر گفتار عـمـر را مـکـروه دانـسـت . سـپـس یـکـى از انـصـار گـفـت : یـا رسـول الله هـر چـه خـواهـى ببخش که از جانب صاحب عرش کمبودى نخواهى داشت ! پیامبر تـبسم نمود و فرمود: به چنین رفتارى فرمان داده شده ام .

در انـفـاق ، اهـمـیت و اولویت را به نزدیکان مى داد. ابوطلحه باغى داشت که گاهى پیامبر بـراى تـفـرج بـه آنـجـا مـى رفـت و از آب چـاه آن مـى نـوشـیـد. گـفـت : یـا رسـول الله (ص ) آن را در هر راهى مى دانى انفاق کن . فرمود: این مالى سودآور است . از تو قبول کردم و به خودت بازگردانیدم که به نزدیکان خود تصدّق کنى .

آن حـضـرت از سـؤ ال و تـکـدى نـهـى مـى فـرمـود. و مـى گـفـت : هـر کـس آن قـدر مـال داشـتـه بـاشـد کـه محتاج نباشد و سؤ ال کند، آتش جهنم را براى خود زیاد کرده است .

و فـرمـود هـر کـس فـقـیـر نـبـاشـد و گـدایـى کـنـد، همانا اخگر آتش (جهنم ) را جویده است .

۶. وقف

سیره رسول اعظم (ص )، وقف اموال خود به منظور رسیدگى به ایتام ، در راه ماندگان و فـقـیران و… بوده است . مردى از یهودیان به نام مخیریق که در جنگ احد مسلمان شده بود، هـمـراه سـپـاه اسـلام در جنگ با مشرکان شرکت داشت . وى در جمع مردم وصیت کرد: ((اگر من کـشـتـه شـوم ، هـفـت قـطـعـه از باغهاى من از آن رسول خدا(ص ) باشد.)) بعد از شهادت او بـاغـهـا در سـال سـوم هـجـرى بـه مـلک پـیـامـبـر(ص ) درآمـد. تـا سـال هـفـتـم هجرى کارگران رسول خدا(ص ) آن باغها را اداره مى کردند تا اینکه در همان سـال بـاغـهـا را بـنـى هـاشـم و اولاد او وقـف نمودند. در مدارک و مصادر تاریخى ، از زمینهاى دیگرى به نـام صدقات رسول خدا(ص ) نام برده شده است . از جمله زمینى که حضرت براى صدقه بـه ابـن السـبـیـل قرار داد. در قبا، نخلستانى بوده بـه نـام ((بـویـره )) که از صدقات رسول خدا(ص ) بوده و وقف بر فقیران و بینوایان بـوده اسـت . هـمـچـنـیـن نـقـل شـده کـه پـیـامـبر(ص ) در خیبر موقوفه هایى داشته که از عواید و منافع آنها، به میهمانان خود انفاق مى کرده است .

بـخـارى صـاحـب یـکى از صحاح سته گوید: ((نوشته یا نوشته هایى در دست على (ع ) بوده که وقف هاى پیامبر(ص ) در آن نوشته شده بود.))
ایـن مطلب دلالت دارد که رسول خدا(ص ) داراى موقوفات فراوانى بوده است . رسول خدا(ص ) بر هر نیکى و حسنه اى سبقت مى جست و وقف کـه یـکـى از سـنـت هـاى حـسـنه و صدقه جاریه محسوب مى شود. مورد تشویق و ترغیب آن حضرت بوده است . امام صادق (ع ) فرمودند:
هیچ پاداشى انسان را بعد از مرگ تعقیب نمى کند مگر در سه مورد: صدقه اى که در زمان حیات بدهد؛ این صدقه پس از مرگش تا روز قیامت به عنوان صدقه موقوفه جریان پیدا کـنـد. یـا سـنـتـى نـیـکـو بـنـیـان نـهـد کـه خـود بـه آن عـمـل کـرده دیـگـران نـیـز عـمـل کـنـنـد و یـا فـرزنـدى کـه بـراى او طـلب مـغـفـرت نماید.

۷. مهلت به بدهکار و بخشش بدهى او

حـضـرت در مـورد بـدهـکـارى نـیـز حـسـاسـیـّت عـجـیـبـى داشـتـنـد و بـه شـکـل هاى مختلف مردم را به اداى قرض و بدهکارى خویش فرامى خواندند. از طرفى به مؤ منان سفارش مى کردند که به مدیون و بدهکار فرصت کافى دهند. روزى به منبر رفت و بـعـد از حـمد و ثناى الهى فرمود: حاضرین به غائبین برسانند، هر کس مدیون بیچاره خـود را مـهـلت دهـد خـدا ثـواب صـدقـه را بـه انـدازه روزهـایـى کـه مـال خـود را وصول ننموده است به او خواهد داد.
فـردى بـه نـام کـعـب مـى گـویـد: کـسـى بـه مـن مـدیون بود. او را در مسجد نگاه داشتم و نـگـذاشـتـم خـارج شـود. پـیـامـبـر(ص ) آمد و به منزل خود رفت در حالى که هر دو نشسته بـودیـم . پـس پـیـامـبـر در مـوقـع شـدت گـرمـا، پـرده مـنـزل را بـالا زد و فـرمـود: اى کـعـب شـمـا تـا حـالا نـشـسـتـه ایـد؟ گـفـتـم : بـله یـا رسول الله (ص ) پدر و مادرم به فدایت باد. فرمود: ((نصفِ طلب خود را از او بگیر.)) من هم نصف گرفتم و نصف دیگر را رها کردم .
در نـقـلى آورده انـد جـنـازه مـسـلمـانـى را آوردنـد تـا رسـول خـدا بـر او نـمـاز گـزارد. پـیـامبر به اصحاب فرمود شما بر او نماز بخوانید. اصحاب گفتند: یا رسول الله (ص ) چرا شما بر او نماز نمى گزارى ؟ فرمود: بدهکار مردم است . ابوقتاده گفت : من ضامن مى شوم که قرض او را
ادا کـنـم . پـیـامـبـر فـرمـود آیـا بـه طـور کـامـل ادا خـواهـى کـرد؟ ابوقتاده گفت : به طور کامل ادا خواهم کرد آنگاه پیامبر بر او نماز گزارد.

۸. ترغیب به کار

سـیـره رسـول اعـظـم (ص )، تـشـویـق کارگران و کشاورزان بود و مردم را به کشاورزى تـرغـیـب مـى کـرد. آورده انـد چـون حـضـرتـش از غـزوه تـبوک برگشت ، سعد انصارى به پـیـشـواز ایـشـان آمد. پیامبر با او مصافحه کرد و از زندگى اش پرسید. سعد گفت : یا رسول الله بیل و کلنگ مى زنم که مخارج عیالاتم را تاءمین نمایم . پیامبر(ص ) دست او را بوسید و فرمود: این دستى است که آتش به او نخواهد رسید!
((جـبـّه )) و ((سـوار)) پـسـران خـالد بـر پـیـامـبـر(ص ) وارد شـدنـد، دیـدنـد حـضـرت مـشـغـول بـنّایى است . فرمود: ((بیایید جلو کمک کنید.)) آمدند و چون کار تمام شد، پیامبر بـه ایـشـان مـزد داد و فرمود مادامى که زنده هستید از رزق ماءیوس نشوید، هیچ مولودى را مادر نمى زاید مگر آنکه هنوز پوست نبسته ، خداوند روزى او را مى رساند.

کـارگـرى را کـه خـوب کار مى کرد تشویق مى نمود و سـفـارش کـارگـران را تـا آنـجـا نـمـود کـه فـرمـود: قـبـل از آنـکـه عرق کارگر خشک شود، مزد او را بدهید. و کسى که مـزد کـارگـر را ندهد و بر او ظلم نماید، عملش پوچ و بوى بهشت بر او حرام مى گردد، در حالى که بوى بهشت از پانصد سال راه به مشام مى رسد.

۹. ترغیب به کشاورزى

سیره حضرت بر تشویق به کشاورزى بود و مى فرمود: هر کسى درختى بکارد و براى تربیت آن شکیبا باشد تا به ثمر برسد، هر که از آن بهره مند شود، ثواب صدقه اى نـزد خـداونـد دارد. او از فـروش بـاغ و نـخـل نـهـى مـى کـرد و مـى فـرمـود: نخل چیز خوبى است ، هر کس آن را بفروشد، بهاى آن هـمـچـون خـاکـسترى است بر قلّه کوه در معرض طوفان ، مگر آنکه با بهاى آن ملک دیگرى بـخـرد. و امـر مـى کـرد که زمینهاىِ خود را خودتان بکارید و اگـر نمى توانید، زمین را به برادر دینى خود واگذار کنید تا او بکارد. کـشاورزان را مورد حمایت قرار مى داد. به على (ع ) فرمود: ((یا على مـبـادا بـا حـضـور تـو بـر کـشاورزان ظلم شود یا بر مالیات ایشان افزوده گردد!)) این حـمایت تنها ویژه مسلمانان نبود بلکه در فتح خیبر هنگامى که یهودیان به پیامبر شکایت کـردنـد که بعضى از مسلمانان از ایشان چیزى بدون پرداخت بهاء آن مى گیرند. حضرت فـرمـود: کـه هـمـه جـمـع شـونـد و اعـلام فـرمـود: ((مـال آنـهـا را بـر مـال و جـانشان امان داده ایم ، تصرف در مال ایشان جز به حکم قانون روا نیست .)) بعد از آن مـسلمانان بهاى سبزیجات و دیگر محصولات ایشان را مى پرداختند.

۱۰. اشتغال زایى و فقرزدایى

سـیـره پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) بـر ایـن بـود کـه بـراى آحـاد جـامـعـه شـغـل مـنـاسـب در نـظـر گـرفـتـه شـود و هـمـه بـا کـسـب درآمـد حـلال هـزیـنـه زنـدگـى خـود را تاءمین نمایند. بنابراین سیره حضرتش بر این بود که دیگران را به کارهاى تولیدى و خدماتى تشویق نماید.

در روایـات آمـده اسـت کـه هـرگـاه مـردى را مـلاقـات مـى نـمـود، سـؤ ال مـى کـرد آیا شغلى دارى ؟ اگر مى گفت بیکار است ، مى فرمود (این شخص ) از چشم من افـتـاد. عرض مى کردند چرا؟ مى فرمود: زیرا اگر مؤ من بیکار باشد، دین خود را اسباب مـعـیشت خود قرار مى دهد. چون بیکارىِ مردم مایه گستاخى و ناسپاسى و موجب شیوع کارهاى زشت مى گردد.

فـرد بـیـکـارى از فرط گستاخى و بیهودگى و ناسپاسى به کارهایى دست مى زند که براى خود و اطرافیانش زیانهاى زیادى به بار مى آورد. بـه هـمـین دلیل حضرت به افراد بیکار سرمایه مى داد تا به شـغـل آبـرومـنـدى دسـت یـابـنـد و یـا به گونه اى آنها را راهنمایى مى نمود که بتوانند شـغـل درآمـدزایـى داشـتـه باشند. روزى یکى از انصار به حضرت مراجعه نمود و از فقر شـکـایـت نـمـود و گـفـت : مـمـکـن اسـت تـا بـرگـردم بـرخـى از اهل منزلم از گرسنگى تلف شده باشند! به او فرمود: برو ببین چیزى در خانه ات هست . رفت و فرشِ پاره اى و قدحى آورد. پیامبر به اصحاب فرمود: چه کسى اینها را مى خرد؟ یـکـى بـه دو درهـم خـریـد. پـیـامـبـر فـرمـود: بـا یـک درهـم بـراى اهل خانه ات غذایى فراهم کن و با یک درهم تبرى بخر و نزد من بیا. او چنان کرد و پیامبر فرمود: حالا به فلان درّه برو و خار و هیزمى را رها مکن و همه آنها را جمع کرده و بفروش و تـا ده روز پـیـش مـن نـیـا. او رفـت پـس از ده روز آمـد و گـفـت : ((یـا رسـول الله در ایـن فـرمان که دادى برکت بود.)) پیامبر(ص ) فرمود: این کار و تلاش ، بـراى تـو بـهـتـر اسـت از آنـکـه در قـیـامـت بـیـایـى و لکـه سـیـاه گـدایـى در روى تـو باشد!

سـیره حضرت بر این بود که افراد با کمکهاى مالىِ بلاعوض مانند صدقه و زکات بد عـادت نـشـونـد و آنـان را بـه کـار و تلاش ترغیب مى نمود تا بر بازوان خویش تکیه و مـعـاش خـود را تـاءمـیـن نـمـایـند. نزد پیامبر گفتند فلانى نماز زیاد مى خواند و روزه مى گیرد. حضرت فرمود:
چه کسى او را آب و نان مى دهد؟ گفتند: همه ما. فرمود: ((همه شما از او برترید!))

پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) بـراى رفـع وابـسـتـگـى هـا و ایـجـاد شـخـصـیـّت مستقل و باعزت براى انسانها، با روحیه وابستگى و سربار دیگران بودن مبارزه مى کرد و انـسـانـهـا را تـشـویـق مـى کـرد کـه از دسـتـرنـج خـویـش ارتـزاق کـنـنـد. بـه هـمـیـن دلیل مى فرمود: ((کلوا من کَدّ اَیدیکم )) ؛ از دسترنج خویش بخورید و هر کس از دسترنج خویش بخورد خداوند با نظر رحمت به او نگاه خواهد کـرد و او را عـذاب نـمـى کند. تقویت همین روحیه بـاعـث مـى گـردد کـه در اجـتـماع پدیده ناهنجار تکدّى گرى رواج پیدا نکند. حضرتش در سـفـرى بـا اصحاب و یاران خویش در نزدیک برکه اى بود توقّف کرد. سپس به سوى آب رفـت و بـدون آنـکـه بـه کـسـى چـیـزى بـگـوید مجدّد به سوى شتر خویش برگشت . پرسیدند چه مى خواهید؟ فرمود مى خواهم زانوى شتر خویش را ببینم . گفتند اجازه دهید ما ایـن کـار را انـجـام مـى دهـیـم . فـرمـود: ((لا یـَسـْتـَعْنَ اَحَدَکُمْ بِالنّاسِ وَلَوْ فى قَضْمِهٍ مِنْ سـِواکٍ)) کـارهـاى خـود را خـود انجام دهید و هرگز از دیگران ، اندازه یک چوب مسواک ، کمک نـخـواهـیـد.

۱۱. مبارزه با امتیازخواهى

بـسـیـار اتـفـاق مى افتد که اطرافیان کسانى که در راءس امور قرار مى گیرند از مقام و قـدرت آنـان سـوء اسـتـفـاده کنند و به امتیازات و امکاناتى بهتر و بیشتر از دیگران دست یابند.

امـّا سـیـره پـیـامـبـر اعظم (ص ) چنین بود که هیچ گاه اجازه ندادند اطرافیان و خویشانش ، امـتـیـازى بـالاتـر از دیـگـران بـخـواهـنـد. از امـام صـادق (ع ) روایـت شـده کـه در زمـان نـزول آیه زکات عده اى از بنى هاشم نزد آن حضرت رفتند و تقاضا کردند که به سبب خـویـشـاونـدى ، جـمـع آورى زکات را به آنان واگذار کند تا سهمى از زکات از آنِ ایشان (بـه عـنـوان کـارمـنـدان جـمـع آورى کـنـنـده زکـات ) بـاشـد. رسول خدا(ص ) فرمود:
((صدقه و زکات بر من و بنى هاشم حرام است … . آیا فکر مى کنید من دیگران را به شما ترجیح مى دهم ؟ بدانچه خدا و رسولش به آن رضایت داده اند، راضى باشید! )) آنـان نـیـز رضـایـت دادنـد و رفـتـنـد. در واقـع حـضـرت بـا ایـن سـخـن هـم دل آنان را راضى نمود و هم امتیازخواهى آنان را بى پاسخ گذاشت .

رسـول خـدا(ص ) تـاءکـیـد داشـت کـه خـویـشـاونـدان او دریـابند که آن حضرت خیرخواه و دوسـتـدار آنـان است و اینکه به آنان اجازه نمى دهد به واسطه خویشاوندى با آن حضرت از امـکانات ویژه برخوردار شوند، صلاح ایشان است ، و نیز تاءکیدداشت که دریابند هر کـس در گـرو عـمـل خـود اسـت و هـیـچ کـس بـدون انـجـام عمل صالح رستگار نخواهد شد.

امام باقر(ع ) فرمودند: رسـول خـدا بر کوه صفا ایستاد و فرمود: اى بنى هاشم ، اى فرزندان عبدالمطلب ! همانا مـن فـرسـتـاده خـدا بـه سـوى شـمـا و خـیـرخـواهـتـان هـسـتـم . مـن در گـرو عـمـل خود هستم و هر یک از شما هم در گرو عمل خودتان هستید، نگویید محمد(ص ) از ماست و هـر جـایـى او داخـل شـد مـا داخـل مـى شـویـم !

بـعـد از رسـول خـدا(ص ) عـلى (ع ) نـیـز بـر سـیـره پـیـامـبـر(ص ) بود و به هیچ یک از نـزدیـکـان خـود امتیاز ویژه نداد و با هرگونه سوء استفاده خویشاوندان و دوستان از بیت المـال بـه شـدّت مـقـابـله نـمـود. داسـتـان بـرخـورد بـا عـقـیـل ، بـرادر خـویش در موضوع سهم بیت المال و نیز عاریت گرفتن گردنبندى توسط یـکـى از دخـتـرانـش از بـیـت المال ومقابله حضرت با او،شاهد همین مدعاست .

۱۲. پرهیز از رفاه طلبى و اشرافى گرى

سیره حضرت مبارزه با روحیه اشرافى گرى و رفاه طلبى بود. براى این منظور مقام و مـنـصـب هـاى حـکـومـتـى را بـه اشـراف و ثـروتـمـنـدان نـمـى داد و از آنـان هـدیـه قبول نمى کرد. به طور مثال عباس ، عموى پیامبر و ربیعه بن حارث ، پسران خود را نزد پیامبر(ص ) فرستادند تا آنها را متصدى صدقات کند، اما پیامبر نپذیرفت . هدیه پیامبر بـه افـرادى کـه روحـیـه رفـاه طـلبـى و اشرافى گرى داشتند زمین بایرى بود که مى بـایـسـت آبـاد مـى گشت . به طور مثال به حسان بن ثابت انصارى زمین بایرى دادند تا آباد کند.

حـضـرت ساختن خانه هاى مجلل و پوشیدن لباسهاى تجملى را نیز ممنوع کردند تا ساده زیـسـتـى در جـامـعـه گـسترش بیشترى پیدا کند و چشم هم چشمى ها رخت بربندد. به طور مـثـال بـر تـن عبدالله بن عمرو عاص دو جامه به رنگ سرخ دید. فرمود این جامه کافران اسـت ، بـر تـن مـکـن ، و یـا آسـتـیـن بـلنـد پـیـراهـن ((عـلاء بـن حـضـرمـى )) را هـم کـوتـاه نـمـودنـد.

روزى مـرد ثـروتـمندى با لباسى نو و مرتب نزد پیامبر اکرم (ص ) نشست . پس از مدت کوتاهى مرد فقیر و کهن جامه اى آمد و کنار مردى ثروتمند نشست . ثروتمند لباس خود را جـمـع کـرد. پـیـامـبـر فـرمـود: آى تـرسـیدى که از فقر او به تو هم برسد؟ گفت : نه . فرمود: ترسیدى از ثروت تو چیزى به او بچسبد؟ گفت : نه . فرمود: ترسیدى لباس پاکیزه تو را چین و چروک کند؟ گفت : نه . پرسید: پس چرا لباس خود را از او دور کردى ؟ گفت : یا رسول الله ، شیطانِ من ، هر فعل قبیحى را در نظر من زینت مى دهد و هر خوبى را زشـت مـى نـمـایـد. مـن در عـوضِ این عمل ، نصف دارایى خود را به او بخشیدم ! پیامبر از فـقـیـر پـرسـیـد: نـصـف دارایى او را قبول مى کنى ؟ فقیر گفت : نه ! ثروتمند پرسید: بـراى چـه ؟ گـفـت : مـى تـرسـم مـثـل او شـوم !

۱۳. ترویج ساده زیستى

یـکـى از مـهـمـتـریـن رفتارهاى پیامبر اکرم (ص ) ساده زیستى آن وجود بزرگوار و مبارک بود. در روایت است که هرگز از نان گندم سیر نشد. چون بردگان غذا مى خورد و همانند آنـهـا مـى نـشـسـت بـر روى خـاک غـذا مـى خـورد و از هـمـه گـونـه غـذا تناول مى کرد.
زیراندازش حصیر بود و بالشى از چرم داشت که درونش را از لیف خرما انباشته بودند. غـالب قـوتش نان جو و خرما بود. گاه بر مرکب بى زین سوار مى شد و جامه و کفش خود را با دست خود وصله کارى مى نمود و با دست خود شیر مى دوشید و گندم را دست آس (آرد) مـى کـرد.
یـکـى از جـمـلاتـى کـه در وصـف پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) گـفـتـه انـد: ((کـانـَ رَسُول اللّه (ص ) خَفیفُ الْمَؤُونَهٌ)) یعنى در زندگى ساده زیستى را انتخاب کرده بود. در خـوراک ، پـوشاک ، در مسکن ، معاشرت ، روشش سادگى بود. این سیره روشن زندگى حضرت راهى براى ترویج این فرهنگ و در نهایت سعادتمندى جامعه است.