گزارشی از بازتابهای خبری و اظهارنظرها و شکایت اعضای انصراف داده از شرکتهای بازاریابی شبکهای
برای تکمیل موضوعشناسی و تأیید نظرات محققان در خصوص ناسالم بودن فعالیت شرکتهای بازاریابی شبکهای که در حاضر در کشور فعال هستند گزارشی از بازتابهای خبری و اظهارنظرها و شکایات اعضای شرکتهای بازاریابی شبکهای که از ادامه همکاری با آنها منصرف شدهاند مطرح میشود تا ضمن آشنایی با دلایل انصراف و انفکاک آنها، به پشت پرده عملکرد این شرکتها پی ببریم.
مطالب این بخش مربوط به بیش از ۱۰۰ نفر از اعضای منفک شده شرکتهای مختلف بازاریابی شبکهای است که بر اساس موضوع دستهبندی شده است.
۱۳- تهدید و ارعاب افرادی که در مورد این شرکتها تبلیغ منفی میکنند
من دوستی داشتم با سابقهی دوستی نزدیک به ده سال که با وجود مخالفت من در شرکت بازاریابی و در حال حاضر در بیز مشغول به کار است.
یک هفته بعد از اینکه وارد شرکت شده بود، با تماس مکرر به صورت مستمر من را دعوت به رفتن به آن شرکت و حداقل حضور در کلاسها برای اثبات درست بودن این کار میکرد. در هر تماس، طوری که انگار با نوکرش دارد صحبت میکند میگفت ما برای تو وقت گذاشتیم و بیکار نیستیم و تو یک فرصت داری که نباید از دست بدهی. در نهایت یک جلسه من را به این شرکت برد. متأسفانه در بدو ورود متوجه شدم شرکت نگهبان ندارد و جنس مؤنث و مذکر مختلطاند. برایم جالب بود که خانمی در همان جا بچه شیرخوارهاش را به زور ساکت میکرد تا به این فرصت استثنایی (کذایی) با دقت گوش بدهد. حتی افرادی همسن پدر من بودند! بعد سه نفری که جدید آمده بودیم را سر یک میز بردند و فردی با عناوین موفق و از کار نتیجه گرفته، با کلی توضیح در مورد کار به ما معرفی شد. به هیچ سؤالی پاسخ داده نمیشد و بعد از آن ما را تک به تک به سر میز جداگانه بردند تا به سؤالها پاسخ دهند. بهطور خلاصه ارزیابی من از سؤال و جوابها اینگونه بود:
۱- نفس این کار که توضیح گروهی و پاسخ تک به تک باشد این بود که چند نفر با دید منفی به اجماع نرسند و نتوانند کار را محکوم کنند.
۲- فرد پاسخ دهنده از مطالبی مانند قانون اهرم، قانون ۱۹۹۰ و… به صورت ناشیانه و ناقص و به نفع خودش استفاده میکرد.
۳- زمانی که به بحث شرع رسید از من پرسید اعتقاد داری؟ من هم برای امتحان طرف گفتم خیر و در پاسخ شنیدم «تو هم مثل خودم هستی، مهم نیست پول از کجا بیاد، فقط بیاد».
۴- فرد اظهار میداشت اکانتش یکمیلیونی است در حالی که ظاهر چنین نبود. جالب اینکه همگی بر اکانت تکیه میکنند و وقتی میگویی پول نشان دهید همگی جا خالی میکنند.
۵- وقتی وعده پنجاه میلیون میداد میگفت این عدد بزرگ نیست بلکه عدد فروش تو برای شرکت بزرگ است و این حق توست.
جالبتر اینکه دوستانی که من را به این شرکت برده بودند، چنان جزوه مینوشتند که اگر در درسشان چنین بودند الان دکتر بودند! مطالبی که در جزوه بود، شاید جالبترینش این باشد که به صورت سؤال و جواب نوشته بودند:
کی بفروشم؟ همیشه
کجا بفروشم؟ همه جا
به کی بفروشم؟ به همه پس من باید بتوانم.
من هم با گفتن اینکه باید با پدر و مادرم مشورت کنم و اینکه از نظر مرجع تقلید من، مقام معظم رهبری این کار را حرام میدانند مکان را ترک کردم.